#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_137
دیوونگیمون
خنده هامون زیربارون
اون همه ارزوهامون
ازیادم نمیره هرگز
دیگه تمومه
قسم به هرچی شکستم
ازخودم ازهمه خستم
باید ازیادم بری....
(دیانا، دیگه تمومه)
با ناخونام به صورتم چنگ مینداختم ...
داغون شده بودم باورم نمیشد هنوز رادان زنده بودو من این همه زجرکشیدم؟؟؟؟؟؟
خدایااااا چیکارکنم؟!!!
بگم نمی خوامش بگم دوسش ندارم؟
خدایا این انصافه؟
اونوقت ارتان چی؟؟ دل بشکونم که به مراد دلم برسم!!!
آه فراموش نکن پروا توچندروز دیگه زن دائمیه ارتان میشی زن مردی که دوسش نداری زن مردی که عاشقته ولی تو...
هــــــی خدا بس کن دیگه بد بازیمون دادی من به شخصه دیگه نمیکشم بابامنم بندتم هااا دلم می خواد یه ثانیه هم شده دل خوش باشم...
اما به چی به کی؟؟؟
خدایااا من خیلی تنهام خدایا من بین ادمات گم شدم چرا صدامونمیشنوی!!!
انقدباخودم حرف زدم و گریه کردم تا خوابم برد...
باصدای اذون چشم وا کردم حس کردم اگه نماز بخونم شاید دلم اروم بگیره...
ازروزمین بلندشدم رفتم وضو گرفتم بعداومدم چادرموسرم کردم و سجاده رو پهن کردبعدازخوندن نماز روسجاده دراز کشیدم باخدای خودم رازو نیاز کردم تا دلمواروم کنه ازش خواستم پشت وپناهم باشه کمکم کنه تنهام نذاره ...خودش راه درست ونشونم بده...
دلم راضی شد دلمن الان فقط ارتانومی خواد کسی که مردونه پای همه چیم وایساد وبهم عشق ورزید ...
منو رادان قسمت هم نبودیم ولی شاید یه روز مال من شه....😖
فصل شصت وچهارم: به خودم اومدم دیدم روز عروسیمه...
صب با غزل و نیاز و شقایق ارتین رفتیم ارایشگاه...
romangram.com | @romangram_com