#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_134
درو بازکردم رفتم پیشش ...
ازچیزی که میدیدم قلبم به درد اومد ارتانم داشت سیگارمیکشید ...
آخه خدا بس نیست دیگه من دیگه نمیکشم خدایا به من رحم نمیکنی به دورو وریام رحم کن...
من اخرش میسازم ولی طاقت درد کشیدن عزیزاموندارم....
رفتم طرفش سیگاروازدستش کشیدم و پرتش کردم روزمین وباکفشم کوبیدم بهش...
بغلش کردم سرموگذاشتم روسینش وگفتم: ارتان توهمه دنیای منی مگه میشه تنهات بذارم اخه؟ اون رادان اگه خیلی به فکرم بود نمیگفت مرده ولی زنده بود....
توهمیشه کنارم بودی محرم دردام این انصافه من بانامردی تموم بذارم برم؟؟؟ اگه تونبودی شاید من مرده بودم...
ارتان سرمواوردبالا اشک توچشماش هران می خواست بریزه...
ارتان: تنهام نذار پروا به خدا بدون تومیمیرم ...
محکم تربغلش کردم....
:دوست دارم ارتان خیلی دوست دارم....
فصل شصت ودوم: ارتان دم در خونه پیادم کرد...
داشتم میرفتم داخل که چشمم خورد به.....رادان..
داشت رد میشد ..
اونم منودید مات ومبهوتم شده بود..
منم حتی نمیتونستم پلک بزنم ...
اب دهنموبه سختی قورت دادم خواستم برم ولی پاهام همراهیم نمیکردن...
چقدخوشگل شده بود دوباره هیکلش روفرم اومده بود موهاشم دراومده بودن...
حتی بهتر از قبلم شده بود..
یه شلوار اسلش مشکی با تیشرت قرمز..
اون موهای مشکیش روهمه ریخته بود یه طرف...
قلبم مگه چقدر طاقت داشت اخه این پسریه روزی همه دنیای من بود دروغه بگم دوسش ندارم دروغه بگم هنوزم قلبم واسش نمیتپه قلب من گفت رادانت زندست ولی باورنکرد...
حس کردم صدام کرد اره صدام کرد: پروا...پروا..
جون ازبدنم رفت...
خیلی جلوخودموگرفته بودم که گریه نکنم...
romangram.com | @romangram_com