#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_133

خانوادت دارن بیرون بال بال میزنن مخصوصا شوهرت...

بذا برم بهشون بگم بیان...

اینوگفت ورفت بیرون یدفعه همه هجوم اوردن داخل مامان داشت گریه میکرد...

ارتان اومدطرفم به چشماش نگاه کردم سرخ سرخ بودن...

اومدمحکم بغلم کردو بوسیدم بابغض گفت: الهی ارتانت بمیره نفسم چرا اینطور شدی....

: ارتان بگوبگووورادان مرده .....

مگه نه ارتان؟؟ بگوکه همین حوالی نیست ....

ارتان سرشو انداخت پایین و ازاتاق رفت بیرون..

.: مااااااااماااان شما همه درررررروغ میگینننن اره همتون می خواین منودق بدین ولی کور خوندین ارهــــــــــ

مامان گریه میگردو هیچی نمیگفت

هی دونه دونه اشکام روگونه هام سرمیخورد...

جیغ زدم وگفتم: همتون برین وتنهام بذارین برینننننتنننن

سرمموکردم زیر پتو وازته داپل هق هق کردم نفسم بالانمیو مد....





روز بعدش مرخصم کردن دیگه جون توبدنم نبود نمیتونستم لب به غذا بزنم انقدگریه کرده بودم چشام وانمیشدن....

ارتان خیلی توخودش بود...

اخـــــــه چرا اینو منونمیفهمن منه بخت برگشته بهم گفتن عشقت مرده حالا بعددوسال برگشتن میگن نه زندست اخه چه توقعی دارن لعنت به همتون ....

نشستم توماشین ارتان ساکت بود..

این سکوت منوازار میداد...لااقل تواین وضعیت اون نباید طردم کنه...

ارتان: پروا می خوای تنهام بذاری؟

هیچی نگفتم...

ارتان بغض کرد چونش میلرزید ...

ارتان: دلــــم واســــــت تـــــنــــگ میشـــــــه

ارتان ماشینوزد کنارمحکم بامشت کو بید روفرمون بعدپیاده شد...

تکیه زده بود به ماشین...

romangram.com | @romangram_com