#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_132


: فقط چی؟؟مامان جون به لبم کردی وژدانن

مامان: پروا...رادان...

: مامان؟؟؟ رادان چی؟؟

مامان: رادان...

: مامان رادان چشههههه؟؟؟ مامان رادان چییی؟؟؟

ده بگوووخو؟؟؟؟

مامان بابغض: رادان ...زندست

خندیدم انقد خندیدم که دلم درد گرفت با خنده گفتم: مامان شوخیت گرفته؟؟مامان ازخستگی زیاده یا نکنه خوابی چی دیدی؟؟؟

مامان: نه نه پروا رادان واقعا زندست ایرانه ...

:مامان اون یه ساله مرده مامان رویا خودش گفت مرده...مامان همه گفتن مرده مامان مگه نگفتن بریم سرقبرش من نرفتم..

این حرفااخرو بابغض میگفتم..

مامان گریش گرفت وگفت: همه چی دروغ بوده به خدا...رادان خواسته بودایطور بگن تا توزودتر فراموشش کنی رادان فکر نمیکرده خوب شه...رادان تادم مرگم رفته ولی...

بهش گفتن زیاد زنده نیستی ولی الان حالش خوبه خوب شده...

ولی به خدایی که من میپرستم دخترم منم همین دیروز فهمیدم به حضرت علی جز خانواده خودشونون هیچکی نمیدونست..

نفس نفس میزدم قلبم به شدت به سینم میکوبید نمیتونستم راه برم تلو تلو کنان رفتم تواشپزخونه به زور چند قلوپ اب خوردم حس کردم داره از همه وجودم گرما میزنه بیرون لیوانو خالی کردم رو سرم بعدازدستم افتاد وهزار تکه شد..

چشمام تار شدودیگه هیچی نفهمیدم...

فصل شصت ویکم: به سختی چشماموواکردم...

آخ سرم...

صدای زنی اومد: عزیزم بهوش اومدی؟

:آه سرم ...

زنی که فک میکنم پرستاربود گفت:خوبی؟

:سرم چشمام بدنم آخ درد میکنه...

پرستار:طبیعیه عزیزم خوبه که بهوش اومدی ...

: مگه من بیهوش شدم؟؟

پرستار: اره دیگه چندساعته که بیهوشی شک عصبی نمیدونم یه چی تواین مایه ها بدبهت واردشده...


romangram.com | @romangram_com