#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_129

قرارشد سال دیگه روز ۱فروردین...

امروز اخرین امتحانمم دادم دارم ازخستگی پس می افتم رفتم سوارماشین شدم وبه طرف خونه روندم...

این روزا نیازم کمتر میدیم همه وقتم با ارتان پرمیشد...

یه روز نمیدیدمش دق میکردم...

امروزم نیازو ندیدم اخه کلاسی که ما توش امتحان میدیم نیست...

کلافه باکلید درو بازکردم ووارد خونه شدم همه جا تاریک بود...

اروم اروم رفتم داخل یه دفعه چراغا روشن شد اما لوسترا...

به پایین نگاه کردنوشته بود تولدت مبارک باگل رز...

یه راهم باگل رز بود به انتهاش که رسیدم دیدم ارتان نشسته یه شاخه گلم دستشه داره بالبخندنگام میکنه...

رفتم طرفش ازروزمین بلندشداومد بغلم کرد...

باعشق نگاش کردم...

: ارتان....

ارتان: عزیزکم تولدت مبارک ...

محکم لباموگذاشتم رولباش انقدلبامون روهم قفل بود که نفسامون بالانمیومد...

:عاشقتمممممممم

ارتان: زندگیمممم فدات شم

ارتان دستمو گرفذ بردم طرف مبل نشستم ..

اهنگی درحال پخش بود رومیز انواع خوراکی ها بود یه کیکم وسط یه کیک قلب ...

عکس من بود روش...

یه شمع ۱۹...

ارتان: فوتش کن

چاقورو گرفتم دستم ارتان رفت جلوم وایساد اول شمعو فوت کردم بعدکیکوبریدم...

نشستیم باهم کیک خوردیم بعدارتان گفت: پروا؟

:جانم؟

ارتان: برقصیم ..

باچشماش گفتم اره

romangram.com | @romangram_com