#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_127
سارا: چرا؟
:دیگه مال خودم دراومدن ازاینا بدم میاد
سارا: باش نفسم بشین کاراین خانوموانجام بدم تا بعدتو..
: دستت طلا چشم..
نشستم روصندلی کمی طول کشیدتازنه رفت ..
سارا: حالا بیاببینم ..
رفتم نشستم اونجاپیشش
سارا: خب شما امر بفرما..
: ایناروپاکن بعدقهوه ایی روشنشون کن موهامم همین رنگ ..
سارا: باش گلم...
کارم که تموم شدنگاهی تواینه به خودم انداختم خوب شده بود ازقبلم که خیلی بهتر بود...
: مرسی ساراجونم خیلی عالیه
سارا: خودت خوشگلی جانم..
بعدازحساب کردنوخدافظی از سارا ازارایشگاه اومدم بیرون..
به طرف خونه رفتم ...
تا عصربامامان داشتیم تمیزمیکردیم هوووف اینم کشت منودیگه طرفای ساعت ۵بود افتادم رومبل وخوابم برد...
باتکونای دست مامان چشم واکردم: هوم؟
مامان: پاشو ساعت ۷پاشو الان میان ده بدووووو
:ایییییی ماماننننن
مامان: ده پاشو امروز کشتیم تویکی
ازرومبل بلندشدم رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون موهاموسشوارکشیدم حالا که پف کردن خیلی خوشگل شدن..
کمی چشماموخط چشم سرمه ایی کشیدم باریمل ..
رژ رلب صورتی کم رنگی هم به لبام زدم باکمی رژگونه....
یه لباس ابی نفتی که یقش واستنیاش ربان سفید بود ودکمه سفید رنگ داشت پوشیدم جنسش ازحریر بودو خیلی قشنگ می ایستاوتوتن ..
romangram.com | @romangram_com