#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_124


ارتان: چرا؟؟؟ اخههه!!!

:تا سال رادان صب کن باشه....

ارتان: باشه...

:افرین ..

ارتان: ولی من تورو صیغه میکنم ..

تحمل ندارم دیگه ...

: خیلی خری پسرک دیونه

ارتان: دیونه توام ...

فردا که اومدم خواستگاریت اووووفففففف...

فصل پنجاه وشیشم: بعدازخوردن غذامون ارتان حساب کردو اومدیم بیرون بادخنکی میومد....

دلم حوس بستنی کردروموکردم طرف ارتانو گفتم: اری

ارتان:جانم؟

:من بستنی می خوام

ارتان: بستنی؟

:اهومممم

ارتان: اونم میخرم برات حالا بیابریم سوارشو تاواست بستنی بخرم

:مرســـــــــی

ارتان: خانومم من واسه توهمه کارمیکنم..

سوارماشین شدیم ارتان رفت سنت بستنی فروشی بادوتابستنی قیفی خوشگل برگشت

ارتان: بیاخانومی اینم بستنی

:دستت طلااقا

ارتان: نوش جونت

تموم مدتی که داشتم بستنیمومی خوردم نگاه ارتان رومن بود..

: اه ارتان کوفتم کردی بستنیو هااا

ارتان: چرا خانومم؟


romangram.com | @romangram_com