#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_110


غزل: اها باریکلا واسه خودتون یه پادکی هستید

ارتان: مرسی لطف دارید

اوووووف رسیدیمممم...

ازماشین پریدیم پایین اوههههه چقدادم اینجاس تاشبم نوبتمون نمیشه...اه

نشسته بودیم یه گوشه منتظربودیم نوبتمون شه داشتم کلافه میشدم دوس داشتم خودموتیکه تیکه کنم اههههه...

دیدم ارتان با چندتا لیوان که توسینی بوداومدطرفمون لبخندی زدوگفت: بفرمایید

:چیه؟

ارتان: شکلات داغ تواین هوا میچسبه...

: مرسی

یکی برداشتم واروم اروم خوردم..

یه گوشه دورازبقیه نشسته بودم اینطوری ارامش بیشتری داشتم...

اصلا نمیدونم چم شده بود یه لحظه انقدحالم خوب بود شبیه دیونه هامیشدم اما بعدش انقدحالم خراب میشد که هیچ کس باورش نمیشدهمون ادم چندلحظه پیشم...

دلم برا نیاز حسابی تنگ شده بودگوشیمودراوردم بهش زنگ زدم بعداز سه بوق برداشت: الو

نیاز: الوپری تویی؟

:اره فداتشم

نیاز: عشقمممم نمیدونی چقددلتنگت بودم

:بی معرفت توکه این همه دلتنگ بودی چرا زنگ نزدی؟؟؟؟

نیاز: نمیدونم پروا حالم خیلی بده خیلی...

:الهی پروا بمیره برات چیشده زندگیم؟؟؟؟

نیاز: پروا نپرس نمیتونم جواب بدم به خدا نمیتونم ...

:نیازبگوتروخدا بگووووو...

نیاز صداش مملوازبغض بودوگفت: بچه عشقم بدنیا اومدپروا😭😭

امیدم بابا شدشادی مامان شدنیاز مردنیازقلبش پودرشدآخ پروا آخ

💔💔😥

پروا نمیدونم چیکارکنم پروا وقتی اون بچه روگرفت توبغلش حس میکردم سینم خالی شده حس میکردم قلبم نمیزنه تا دوروز توشک بودم ...


romangram.com | @romangram_com