#بی_هوا_دلسپردم_پارت_94
قيافش حرصي شده بودموهاش ازشالش زده بودبيرون لپاشم سرخ شد معلومه يخ کرده
روهام:شيواتوچرااين شکلي شدي
شيوااومدسمتون و گفت:دست گل خواهرته ببين چيکارم کردپرتم کردتواستخرشنابلدنبودم داشتم خفه ميشدم
بااين حرفش منوسامين و روهام زديم زيرخنده
ولي شروين باجديت گفت:شالتوبزارسرت!
شيوا:ولمون کن بابا تواين هيري ويري برامن غيرتي ميشه
بعدم رفت تواتاقش
اين دفعه عمودايي و باباهم زدن زيرخنده
من روبه شروين گفتم:تاحالانديدم توغيرتي شي اون حساب ببره
شروين يه چشم غره بهم رفت و گفت:پاش برسه کتکشوميخوره
من:اوه اوه
سامين پسرداييم25سالشه قيافشم جيگر داشت کلاهمه پسراي فاميل ماجيگرن
عموازتوهال داد زدو به خاله گفت:اي باباخانوم پس اين ناهارچيشد مامرديم ازگشنگي
من:منم گشنمه روده بزرگه حمله کردبه روده کوچيکه
مامان:رهااونجانشستي دستورنده بياسفره رو بنداز
اي بابا
romangram.com | @romangram_com