#بی_هوا_دلسپردم_پارت_65


شيوا:نوچ نميام

من بلنددادزدم:مامان

مامان سراسيمه اومدتواتاق و گفت:يامان چرافريادمي زني دختر چيشده

من:به اين بگوبيادپايين ازتختم

شيوا:اين به درخت ميگن

من:منم به درخت گفتم

مامان:بسه شمادوتام بگيرين بخوابين صبح ميخوايم بريم بيرون

من:عه جدييي کجا

مامان:جنگل

من:آخ جونم راستي سامين خره چراامشب نيومد؟)پسرداييم(

مامان:نميدونم حتماکاري داشت بگيرين بخوابين شب بخير

اين و گفت و رفت بايه حرکت شيواروشوت کردم ازتختم پايين و خودم پريدم روش

بي توجه به شيواکه داشت بادهن بازنگام ميکرد پتوروکشيدم سرم و خوابيدم

صبح باصداي سروصدازخواب بيدارشدم اه چه خبره يه جنگله ديگه

پتوروکشيدم روسرم تاصداشونونشنوم واي انگارتمومي نداره

باغرغرازجام بلندشدم يه نگاه به ساعت انداختم9صبح اي خداآخه اين وقت صبح چه وقت سروصداس خواب ندارن اينا

romangram.com | @romangram_com