#بی_هوا_دلسپردم_پارت_64
همه اومدن نشستن سرميزوشروع کردن به غذاخوردن
بعدشام ميوه خورديم گفتيم خنديديم که دايي بلندشدگفت:بااجازه ديگه مابريم ديروقته منم فردابايدبرم سره کار
شوهرخاله هم بلندشدگفت:ماهم بريم
شيوا:من اينجاميمونم
شروين:نه
شيوا:آره
شروين:گفتم نه
بابا:هرطورراحتي دخترم
شيواپريدبغل باباشومحکم بوس کردبراشروينم زبون درآورد و گفت:شب خوش
سريع رفت بالا
پسراي فاميل ماخدايي خيلي غيرتين و سخت گيرمثل روهام،شروين
بلاخره خدافظي کرديم و منم رفتم بالاتواتاق ديدم شيواروتخت منه رفتم سمتش گفتم:خوش ميگذره؟
شيوا:اهوم
من:گمشوبياپايين بينم پررو
شيوا:نوچ
من:بياپايين گفتم
romangram.com | @romangram_com