#بی_هوا_دلسپردم_پارت_21


مث فنرازجام پريدم به ساعت نگاه کردم6/5،

نــــهـــ....

ياخدا من تا بخوام آماده شم7/5ميشه که،

سريع پريدم تودسشويي چندبارصورتم و آب زدم، پريدم بيرون و باحوله صورتموخشک کردم،

لباساموآماده کردم وسريع رفتم حموم که يه دوش بگيرم تميز باشم،

يه دوش20دقيقه اي گرفتم و دوييدم بيرون،

خودموخشک کردم و پيراهنم وپوشيدم ، موهامم اتوکشيدم ، يه آرايش مليح کردم،

مانتوم و هم سريع رو پيرهنم پوشيدم و رفتم توهال،تا يه مقدار از مامان پول بگيرم داشته باشم،

من:«مامان جوني کجايي؟»

مامان ازاتاقش اومدبيرون وگفت:«داري ميري مادر؟»

من:«آره ساعت 10/5 برميگردم.»

مامان:«باشه ،مواظب خودت باش،راستي کادوچي خريدي برا نسيم؟»

وااااي بدبخت شدم بادستم کوبيدم توصورتم گفتم:«اي واااي يادممم رفتتت هيچييي نخريدم.»

مامان:«عه وا ، دختره خل رفتي پاساژچيزي نخريدي؟»

من:«نهههه يادم رفت ،الان ترساميکشتم.»

مامان:«پس بدو برو برسي يه چيزي بخري يه عطر بخر براش.»

romangram.com | @romangram_com