#بی_هوا_دلسپردم_پارت_104
شيوايه بيشعوري نثارم کرد و رفت بيرون باهزارنذروصلوات که اين چش چرون نيادتو تونيک وپوشيدم
رفتم توآيينه يه نگاه به خودم کردم واي چقدبهم مياد
شيواروصدازدم تابيادتواتاق
شيوا اومدتووگفت:چقدنازشدي
من: نازبودم
شيوا:اهوع
من:حناق خفه بميريکم بخوابم منوازخواب بيخواب کردي
شيوا:چقدميخوابي تو اوکي
پريدم رو تخت چشاموبستم و خوابم برد
......
باصداي شيواي ورپريده ازخواب بيدارشدم
شيوا:رهاتومنودق دادي پاشوميخوايم شام بخووريم
من بزورازجام بلندشدم نميدونم چراانقدميخوابم
رفتم دسشويي دست و صورتموشستم اومدم بيرون
رفتم اتاق شيوالباساموپوشيدم و رفتم توهال ديدم همه درحال شام خوردنن سلام بلندي کردم همه جواب دادن
رفتم نشستم پيش مامان شام کباب کوبيده بودخودشون درس کردن
romangram.com | @romangram_com