#بی_هوا_دلسپردم_پارت_105
بابرنج
کلي خوردم تاسيرشدم
بعدشام بزرگترايکم نشستن حرف زدن که ديگه بابابلند شدو اقدام به رفتن کرد
عمو:کجابهران خان يکم بشين
بابا:نه ديگه زحمتوکم ميکنيم
باهم خدافظي کرديم و رفتيم سوارماشين شديم
بعد25دقيقه رسيديم خونه ازماشين پياده شديم و رفتيم توخونه به همه شب به خيرگفتم و رفتم تواتاقم لباسامودرآوردم يه تاب شلوارک پوشيدم و پريدم روتخت
خوابم نميگرفت اه چيکارکنم يه آهنگ ازميثم ابراهيمي گذاشتم عاشق آهنگاش بودم چشاموبستم و گوش ميدادم
که نميدونم چطوري خوابم برد
......
صبح زودازخواب بيدارشدم عجيبه من انقدزودپاشمم جلل عجايب
رفتم دسشويي خودموخالي کردم آخيش داشتم ميترکيدم
صورتم شستم اومدم بيرون
خب بهترين کاراينه برم يه صبحونه درست کنم
رفتم آشپزخونه چايي گذاشتم
ميزوحاضرکردم کم کم همشون بيدارشدن ازتعجب داشتن شاخ درمياوردن بيچاره ها
romangram.com | @romangram_com