#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_97
- اولش فکر کردم شاید کسی حرفهای ما رو شنیده ، ولی بعد دیدم غیرممکنه و اینکه شما خودتون تمام نقشه رو کشیده بودید و فقط من باید اجرا می کردم و اینکه چه موقعه بر می گردم با مترو و من اسمم رو عوض کرده بودم و تغییر قیافه داده بودم ، ولی اونا اسم منو می دونستن
- می خوای بگی جواهرات رو ازت دزدین ؟
آسمان لبخند پهنی زد
- نه اونا نتونستن چنین کاری بکنن
صورت خانم صحرای یک علامت سوال بزرگ بود
- می خوای بگی جواهرات پیش خودته ؟
- بله چون دوستان شما عجله داشتند ، جواهرات رو جا گذاشتند
خانم صحرای مستاصل بدون حرف به آسمان خیره شد و آخر سر گفت :
- من معذرت می خوام
از جا بلند شد و به بیرون دفترش و بعد از چند لحظه برگشت و با لبخند گفت :
- شما دختر باهوشی هستید و شما 2 میلیون کاسب شدید
آسمان خندید :
- 2 میلیون نه 4 میلیون
خانم صحرای با اخمی در پیشانی متعجب به او نگاه کرد
romangram.com | @romangram_com