#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_70
درست به او نگاه کرد چرا خاله به او نگاه نمی کرد ،
- خاله مامانم چرا نیومد ؟
سمانه صورتش را با سرعت بالا گرفت ، به او نگاه کرد ، نگرانی را در چشمان او دید بعد به دیوار روبرو چشم دوخت ، آسمان که حرکات او را دید ، متعجب ولی نگران پرسید :
- خاله اتفاقی ؟!
سمانه خیلی سریع جواب داد
- نه خاله چه اتفاقی باید افتاده باشه ؟ !
- آخه مامانم نیومد دیدنم
- نمی دونم
سمانه با انگشتانش بازی می کرد ، عصبی پای راستش را به زمین می کوبید ، آسمان نگران پرسید :
- خاله اتفاقی برای مامانم افتاده ؟
سمانه به چشمان او نگاه کرد ،آسمان نگاه غمگین او را دید با نگرانی پرسید :
- خاله اتفاقی افتاده ؟
او با بغض شروع کرد
romangram.com | @romangram_com