#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_27

- تو می تونی برای من کار کنی

بهرام متوجه نمی شد ، اینجا نه ولی برای مدیر می تونست کار کند ولی کجا و چطور ؟ ناخودآگاه گره ای بین ابرو هایش افتاده بود و چینی بر روی پیشانیش و با صدای لبریز از تعجب پرسید :

- من منظورتون رو نمی فهمم !

- من یه کار بزرگ دارم که هیچ ربطی به هتل نداره

- چه کاری ؟

مدیر خیلی صریح و رک جواب داد

- دزدی

بهرام فکر کرد که درست نشنیده ، بنابراین با حالتی پرسش جویانه پرسید :

- دزدی ؟!

مدیر با خونسردی بطرف صندلی زیبایش راه افتاد و با خونسردی جواب داد

- بله دزدی

بهرام از جا برخواست و با خشم به مدیر که حالا نشسته بود نگاه کرد و با صدای لرزان از خشم جواب او را داد

- من خلافکار نیستم آقا و دزدی هم نمی کنم

با خشم بطرف درب دفتر راه افتاد که بیرون برود که صدای مدیر خیلی آرام بگوشش رسید و او را متوقف کرد

romangram.com | @romangram_com