#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_22


- این 5 سال به حد کافی استراحت کردم

- باید حوصله داشته باشی ، کار گیر نمیاد

بهرام باز بی تفاوت شروع کرد

- خانواده ات کجان ؟ چرا تنهای؟

شهرام پوزخندی زد

- آخرش حوصله ام سر رفت از بس سرکوفت شنیدم ، زدم بیرون

درون صدای بهرام هیچ حس کنجکاوی وجود نداشت

- سرکوفت برای چی ؟

- اون شب یه غلطی کردیم تا حالا گیریم

- بابات چطور گذاشت جدا بشی ؟

- روزای اول کمی دعوا راه انداخت ولی بعد گفت از بی لیاقتیته و هزار حرف دیگه

بهرام متوجه شد که زندگی شهرام هم دست کمی از او ندارد تنها تفاوتش این بود که او بیشتر مجازات کشیده بود ، ناگهان چیزی به ذهنش رسید ولی باز هم بی تفاوت پرسید :

- راستی دعوا اون شب ، مشکل تو با اون یارو چی بود ؟


romangram.com | @romangram_com