#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_158
یانگی متعجب به او نگاه کرد ، بهرام پوزخندی زد
اجازه بدین به آقای آناند هم خوش آمدی بگیم
آسمان را راهنمای کرد ، آناند بلوز و شلواری قهوه ای به تن داشت ، آناند با تمسخر گفت :
دختر هنوز خیلی جوونی چرا می خوای خودتو به کشتن بدی ؟
منظورتون چیه ؟
می خوا بگم یه لقمه ات می کنم
آسمان ابروهایش را با تمسخر بالا انداخت
واقعا ؟!
واقعا
پس امیدوارم انقدر معده تون گشاد باشه که رودل نکنید
و بعد پوزخندی نثارش کرد ، بهرام بلند خندید ، آندو از آناند دور شدند ، بهرام به سالن پر از جمعیت نگاهی کرد ، طوری فضا را چیده بود که کسی از دو طرف به طرف دیگر نمی توانست برود ، زمان شروع بازی بود ، بهرام همراه آسمان روبروی یانگی
رفتند ، آسمان روبروی او نشست و به او چشم دوخت و با خود غرولند کرد
آخه دختر مگه دیوونه ای داری چکار می کنی ؟
romangram.com | @romangram_com