#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_157

آسمان سرش را چرخاند و به چشمان مصمم او نگاه کرد ، بهرام با لحن شوخی باز ادامه داد

تو به من اعتماد کردی پس نمی بازی

آسمان خنده اش گرفت

و همین اعتماد منو می ترسونه

حالا روبروی درب سالن بودند، بهرام سری تکان داد و شوخ گفت :

سپاسگزارم

آسمان لبخندی زد

ناقابله بود

بهرام درب را باز کرد ، اول آسمان و بعد خودش وارد شدند ، آسمان در کنار بهرام وارد سالن شد ، با تلاشی که کرده بود ، خونسردی در چهره اش به خوبی نمایان بود ، بهرام در کنارش بود ، این موضوع آرامشی نسبی را به او منتقل میکرد ، زیبای آن زوج در سالن همه را به وجد آورد ، بهرام ، آسمان را به جلو راهنمای کرد ، اول به کنار یو یانگی در قسمت اول رفتند ، یانگی بلوزی ساده مردانه و شلواری جین بر تن داشت ، با چشمانی تیزبین او را برانداز کرد

شما قبلا توی عمرتون شطرنج بازی کردین ؟!

آسمان لبخندی زد

البته

تا حالا مدالی گرفتین ؟

طلا

romangram.com | @romangram_com