#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_139
- اونا هم توی کشتی هستند؟؟
- بله،.
- کاش به من معرفیشون می کردی!
بهرام خنده اش گرفت
- نه برات خوب نیست
آماندا متعجب پرسید:
- چرا؟؟
بهرام سری تکان داد و راه افتاد
- همینطوری
آماندا ا لبخندی زد و دنبالش راه افتاد.
- بهرام میای با هم ناهار بخوریم؟
بهرام خوشحال بود، احساس گرسنگی می کرد
- باشه بریم
آماندا نگاهی به او کرد:
romangram.com | @romangram_com