#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_130


- نمی تونی درست راه بری ؟

راهش را گرفت و رفت ، آسمان هنوز سرجایش بود و از لباسش که خراب شده بود و آن مرد بی ادب عصبی بود ، نفس بلندی کشید و بطرف سویت رفت ، او نمی خواست اجازه بدهد که چنین اتفاقاتی رویای ترین مسافرت زندگیش را خراب کنند.

بهرام روی عرشه کشتی زیر آفتاب با عینک آفتابی بنفش کت و شلوار خاکستری و بلوز بنفش ، جذاب تر از همیشه بود ، به اطراف نگاه میکرد او از روز پیش متوجه خانواده متمولی و ثروتمند شده بود که با خدمتکارانشان به مسافرت آمده بودند ، این خانواده از یک زوج میانسال و دختر جوان و پسربچه ای ده سال تشکیل می شد ، بطور باورنکردنی آنها او را جذب می کردند ، ولی ترجیح می داد در این مسافرت با خیال آسوده سفر کند ولی ناگهان متوجه نزدیک شدن دخترجوان آن خانواده به خودش شد آن دختر زیبای چشمگیری داشت ، بلوز و دامنی نارنجی و کلاهی آفتابی به همان رنگ بر سر داشت ، روبروی بهرام ایستاد ، لبخندی شیرین زد ، بهرام متوجه شد که او کمتر از بیست سال سن دارد ، او هم متقابل سرش را خم کرد و به دختر جوان که با انگشتانش بازی می کرد ، نگاه کرد ، براحتی عصبی و خجالتی بودن دختر را می دید ، با صدای لرزان گفت :

- من آماندا هستم می خواستم بدونم ....

سرش را بلند کرد و به بهرام که منتظر به او نگاه می کرد ، نگاهی خجالتی انداخت و باز سرش را پائین گرفت

- می تونم با شما یه فنجون قهوه بخورم

آماندا انگلیسی را با لهجه غلیظ ترکی صحبت می کرد ، بهرام به چشمان قهوه ایی روشن و صورت کوچک او نگاه کرد ، لبخندی مردانه زد

- باعث افتخار منه

او هم به انگلیسی با لهجه آمریکایی جواب آماندا را داد ، دختر سرش را بلند کرد و به او چشم دوخت بعد لحظه ای قدم جلو گذاشت ، بهرام هم همراه او بطرف تریا راه افتاد ، بهرام لبخندی موزیانه بر لب داشت ، طعمه خودش با پای خودش در تور او افتاده بود

آسمان با بلوزی صورتی و دامنی آبی رنگ کنار استخر روی صندلیهای چوبی نشسته بود و آبمیوه ای بر روی میز روبرویش بود ، به بازی بچه ها درون استخر نگاه می کرد که سایه ی مردی را بر روی خود احساس کرد ، از پشت عینک آفتابیش او را شناخت ، یو یانگی بود که به او لبخند می زد

- خانم زیبا می تونم کنار شما بشینم ؟

را با انگلیسی دست و پا شکسته ای بیان کرد ، آسمان سری تکان داد ، او روبرویش نشست و دستهایش را بر روی میز گذاشت ، با غرور گفت :

- من یو یانگی هستم


romangram.com | @romangram_com