#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_126
- منظورتون رو نمی فهمم
- یعنی می خوای بگی خبر نداری ؟!
- از چی ؟!
- اینکه سمسارزاده ثروتمند که عاشق اسب و زن هست داره با این کشتی مسافرت می کنه.
- پس حتما اینبار سمسارزاده رو سبک میکنی نه؟
- بله، البته یک مقدار زیادشو...
و با هیجان ادامه داد :
- منو شما باید خیلی زود شروع کنیم.
آسمان سری تکان داد..
- البته من باید خیلی زود از شما فرار کنم
و خیلی زود از کنار بهرام رد شد ، بهرام سری تکان داد و با تاسف با نگاه او را بدرقه کرد.
- عجب دختری ، اما باید راضیش کنم
لبخند عجیبی روی لبهای بهرام نشست، بطرف یکی از متصدیان که در گوشه ایی ایستاده بود و با حالتی که کنجکاوی بچگانه ایی در لحن صدایش بود پرسید:
romangram.com | @romangram_com