#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_107

من برات مهم نیستم ؟

نه مگه قرار بود مهم باشی ؟

شادی با ناباوری به او اخم کرد و کم کم لبانش شروع به لرزش کرد ، بهرام به خنده افتاد و دست راستش را به سر او کشید

دختر چت شد شوخی کردم

قطره اشکی از چشم چپ شادی چکید و با مشتش به سینه او کوبید

تو چرا اینقدر اذیتم می کنی ؟

بهرام باز خندید

آخه وقتی گریه می کنی خیلی ملوس میشی

این کار رو با من نکن

باشه

و خیلی راحت از او جدا شد ، درب صندلی کنار راننده را باز کرد ، کادو را جلو گذاشت ، شادی کنار او آمد ، دست راست بهرام را در دست گرفت ، با اشتیاق پرسید :

امشب اینجا بمون

بهرام بیش از اندازه بی تفاوت و بی احساس جواب داد

نه نمیشه

romangram.com | @romangram_com