#بی_گناه_محکوم_شدیم_پارت_102
واقعا ؟!
آخه کجا عروسکی مثل تو می تونم پیدا کنم
منم نمی تونم کسی رو مثل تو پیدا کنم
ولی فکر می کنی بتونی بیای ؟
می تونم
پس همه چی حل شد
شادی در آغوش او با نوازهاش دستش بی حال و شل شده بود ، بهرام براحتی ضربان شدت گرفته قلب او را حس می کرد ، پوزخندی گوشه لبش نشست ، با بی تفاوتی نگاهش را از شادی گرفت ، ناگهان در میان مهمانان مرد میانسال چاق طاسی را دید ، پوزخنده اش عمیق تر شد ، نگاهی به شادی که هنوز غرق خوشی بود انداخت ، تکان مختصری به او داد ، شادی کمی هوشیار شد و منتظر به او زل زد ، بهرام او را چرخی داد او را روبرو و خودش پشت به مرد نگه داشت با سر اشاره ای به مردکرد ، شادی متعجب سری تکان داد به من چیه ؟
این کیه ؟
شادی از فراز شانه او به آن مرد نگاه کرد و با ناراحتی جواب داد
یکی از دوستای باباست آقای تیموریان
بهرام با بی تفاوتی در حین رقص گفت :
اصلا ازش خوشم نمیاد
منم اصلا حوصلشو ندارم
romangram.com | @romangram_com