#بناز_پارت_99
و استاد شیبانی داشت جدی درس می داد و اون گربه هی میو میو می کرد اول فکر کردم بچه صدای گربه در میارن ولی یهو گربه از پشت سطل آشغال اومد بیرون و استاد فقط برگشت به من نگاه کرد خودمم از دیدن گربه جا خوردم
خانم آفرین دفعه آخرتون باشه توی کلاس چیزی میارین
: استاد به من چه
استاد شیبانی : فکر کنم دفعه دیگه توی کلاس شیر یا ببر بیارین
: استاد کار من نبوده اگه کار من بود می گفتم .
اومد سمت من : اون مارمولک کار تو بود نه
: نه استاد
استاد شیبانی : خودت گفتی اگه کار تو بود می گفتی
: خوب استاد کار من نبود
استاد شیبانی تو چشم های من نگاه کرد : از کلاس ببرش بیرون
: من دست به گربه نمی زنم
استاد شیبانی : ببرش
: من به گربه حساسیت دارم دست بهش نمیزنم
هر چی گفت من قبول نکردم .
خوش رفت و در کلاس و باز کرد و گربه رو انداخت بیرون
و دوباره شروع کرد به درس دادن اونقدر عصبانی بود که کسی جرات نکرد حرفی بزنه . کلاس تموم شد
یکی از بچه ها به استاد گفت : استاد شیبانی بیشتر کلاس ها تعطیل شده اگه شما هم کلاس و تعطیل کنید ما برگردیم شهرستان دیگه
romangram.com | @romangram_com