#بناز_پارت_87
آرش اخم هاش و کشید توی هم : یعنی مزاحمم دیگه خودم و آویزونتون کردم
فریبا : یعنی بهت برخورد
آرش : آره ، من میرم دیگه
: آرش بشین باهات شوخی کرد
آرش : دوست ندارم فکر کنید آویزونتونم
فریبا با مظلومیت : آرش فقط باهات شوخی کردم همین
آرش که دید فریبا اونجوری گفت : مطمئنی
: آره اگه مطمئن نبودیم الآن اینجا نبودی
آرش نشست : کلاس بدی چیه
با تعجب : با همین استاد درس داریم . برای چی بچه ها رفتند بیرون همین که دو دقیقه استراحت میده همه میدون بیرون
آرش : حوصله دارن دیگه
غیر از ما سه نفر کسی دیگه تو کلاس نبود ، در کلاس باز شد و استاد اومد تو و با تعجب به صندلی های خالی نگاه کرد . ما هم برای احترام سه تایی از جامون بلند شدیم
استاد شریفی : بقیه کجان
: نمی دونم استاد فکر کنم همه کار ضروری داشتند و رفتن بیرون
استاد شریفی خیلی جدی رفت روی صندلی خودش نشست و به ما سه نگاه کرد .
romangram.com | @romangram_com