#بناز_پارت_86
من وسط نشستم آرش یکطرف بود و فریبا طرف دیگم
آرش : چه ضایع شد
: همش تقصیر تو بود
آرش : به من چه اون غیرتی شد
استاد شیبانی : لطفاً همه ساکت باشید می خواهم درس بدم . نماینده کلاس یک برگه بده به بچه اسم هاشون توش بنویسند .
دیگه تا آخر ساعت حرف نزدیم ولی هر وقت سرم و بلند کردم دیدم استاد حواسش به ماست .
بالاخره تموم شد و از کلاس خارج شد .
سه تایی تو کلاس نشستیم : فریبا آبرو بردی
فریبا به آرش اشاره کرد : این رو به روی ما ایستاد بود باید استاد و میدید نه من که پشتم بهش بود
آرش : باور کن ندیدم
فریبا : دفعه دیگه حواس تو جمع کن .
آرش : تعطیلات خوش گذشت فریبا
فریبا : فریبا چیه یک پسوند یک پیشوندی چیزی
آرش : ببخشید فریبا خانم
فریبا : حالا خوب شد ، خیلی خوب بود آرش خیلی خوش گذشت
آرش : من که پسوند و پیشوند نمی خواهم
فریبا : نه تو دیگه از خودمونی حلوای قندی به ریشمون بندی
romangram.com | @romangram_com