#بناز_پارت_71

دلم گواهی بد می داد . دست فریبا رو گرفتم اونم دست من و گرفت

آرین : زانیار برای همیشه از ایران رفت

: زانیار چی کار کرد

آرین : برای همیشه از ایران رفت

: یعنی چی ؟

آرین : زانیار مجبور شد با دختر عموش ازدواج کنه

با تعجب به آرین نگاه کردم: چرا ؟

آرین : زانیار با دختر عموش رابطه داشته

: یعنی چی رابطه داشته ؟

آرین : نمی دونم خود زانیارم باورش نمی شد .

گریه گرفت : آرین واضح حرف بزن ببینم چی شده

آرین : آروم باش تا بگم ، یک روز صبح زانیار از خواب بیدار میشه می بینه توی اتاق ساراست و سارا شروع می کنه گریه کردن که تو به من ... و خلاصه هیچی زانیارم برای اینکه آبروی پدرش نره با سارا ازدواج کرد .

: آرین من باور نمی کنم من بارها با زانیار تنها بودم خودت که بهتر می دونی هیچ اتفاقی نیفتاد بعد چطور یک شب زانیار از این رو به اون رو شد .

آرین : زانیار خودشم باورش نمی شد .

: کی رفت

آرین : دیشب پرواز داشت برای همیشه رفت

اشک هام ریخت : پس من چی ؟ من کجای زندگیش بودم


romangram.com | @romangram_com