#بناز_پارت_70
آرین سری تکون داد : خوب وقتی می خواستی بیای گفتم دختر خوبی باشی زیاد شیطونی نکنی .
: آرین دختر به این ماه ی و با ادبی کجا می تونستی پیدا کنی .
آرین : ماه هستی ولی با ادب نیستی
با مشت به بازوی آرین زدم : خیلی بدی آرین .
آرین : تو عوض نمیشی
: آرین کی عروس شده توی مدت
آرین : عروسیم داشتیم .
: سارا رفت یا هنوز ایران
آرین : رفت
: خوب خدا رو شکر
آرین : چرا ؟
: هر وقت می خواستم با زانیار حرف بزنم اون نمی گذاشت
آرین : خوب پس اینطور
آرین به طرف طرقبه رفت و جلوی یک رستوران نگه داشت و پیاده شدیم . دور یک تخت نشستیم و ناهار سفارش دادیم و کلی خندیدیم .
بعد از ناهار آرین رو به من کرد : چند روز از زانیار خبر نداری
: سه روز ، اتفاقی افتاده
آرین سرش و انداخت پایین : باید یک چیزهای رو برات تعریف کنم خوب گوش کن باشه .
romangram.com | @romangram_com