#بناز_پارت_44
بسام : از کجا می دونی
: چون مامان من فقط دو سال مدرسه رفته دست خطشم مثل کلاس اولیه ها بود .
بسام : دایی رایکا سواد نداشته
: پس دیدی اینا دروغ
بسام : خوب بیا بشین
با تردید از بسام پرسیدم اون دست خط بابا نیست
بسام با تعجب به من نگاه کرد : یعنی عمو حسن
: آره
بسام : دست خط عموحسن یادم نیست من این دفتر رو می برم و با یکی از خط های عمو تطبیق میدم
: بسام
بسام : جان بسام ، بگو عزیزم
: کاش بابای من دایی رایکا تو بود
بسام به من نگاه کرد ؟چرا بناز
: چون بابای خودم هیچوقت برام بابای نکرد ، هر وقت کاری داشتم بابای تو کمک می کرد نه اون
اشک هام ریخت بسام دستش و انداخت دور شونه هام سرم و گذاشتم روی شونه اش و گریه کردم .
بسام تو اینجایی
هر دو با هم به طرف صدا برگشتیم ، زانیار با تعجب داشت به ما نگاه می کرد .
romangram.com | @romangram_com