#بناز_پارت_32
در اتاقم باز شد و آرین اومد تو : چی شده بوده ؟
: چی ؟
آرین : کی مزاحمت شده ؟
: کی به تو گفت ؟
آرین : زانیار بهم گفت .
: آرین تو فردا باهاشون نمیری ده پایین شنیدی
آرین : نه باید حتماً برم باید اون مرتیکه بفهمه اینجا چه خبر
: آرین
آرین یک دفعه اومد طرفم و بغلم کرد : اگه برات اتفاقی می افتاد من چیکار می کردم .
خندیدم : از دستم راحت میشدی
آرین : خفه شو ، دیگه حق نداری بعدازظهر از روستا خارج بشی شنیدی
: بله
آرین و خیلی دوست دارم براش خیلی احترام قائلم درست بعضی وقت ها اذیتش می کنم ولی دوستش دارم .
آرین : بناز یک سوال بکنم راستش و بهم میگی
: کی تا بحال بهت دروغ گفتم
آرین : تو بسام دوست داری
: نه
romangram.com | @romangram_com