#بناز_پارت_17
: اه این همش میاد اینجا چیکار کنه
آرین : عروسش اینجاست
: خفه شو
آرین : زن عموت به من گفت تو صیغه اونی
جا خوردم : کی گفت
آرین : وقتی می خواست بره تاکید کرد که یک بار من نخورمت
: اونم تو فکر کرده همه مثل پسراشن
آرین : بناز بهتر کمتر از خونه بیرون بری منم مجبورم یک هفته ای برم تهران چون اونجا کار دارم نمی خواهم نگران تو باشم .
: باشه تا جایی که بتونم بیرون نمیرم
آرین : ببین بناز بسام تا وقتی می دونی من اینجام زیاد نزدیکت نمیاد ولی وای بروزی که بدونه من دارم میرم مسافرت .
: آرین خاطرت جمع قول میدم بچه خوبی باشم
آرین : آخرین باری که قول دادی ، زدی سر تو شکستی
: آرین تو هنوز یادته
آرین : بله من به جای شما از باپیر کتک خوردم که چرا مراقب تو نبودم
بلند بلند خندیدم یاد اون روز افتادم مامان هنوز زنده بود با هم اومده بودیم اینجا منو آرین رفتیم بیرون اومدم از درخت برم بالا افتادم و سرم شکست . یادم آرین رفت تا پیش دوستش بهم اخطار کرد که از جام تکون نخورم و مراقب خودم باشم تو اون بیاد .
آرین : بناز دور و بر بسام نگردی ها
: خاطرت جمع
romangram.com | @romangram_com