#بناز_پارت_130
فریبا : تو هم برام عزیزی
با هم برگشتیم سر میز
آرین : خوب خانم ها چی می خورند .
: تو چی می خوری
آرین : جوجه
فریبا : آره اون از همه بهتر چون نمی تونن چیزی باهاش قاطی کنند .
آرین : پس برای شماهام جوجه سفارش میدم.
ناهار و با خنده خوردیم و کلی شوخی کردیم .
وقتی می خواستیم سوار ماشین بشیم فریبا می خواست عقب بشینه که من نگذاشتم ،
: من می خواهم عقب دراز بکشم فریبا
فریبا : از صبح دراز کشیدی نمردی
: نه
گوشیم زنگ زد : سلام آرش جون
آرش : سلام بناز جون ، خوبی
: آره الآن حسابی غذا خوردم می خواهم دوباره بخوابم .
آرش : فریبا گناه داره
آروم طوری که آرین و فریبا نفهمند : می خواهم اون دو تا تنها باشن .
romangram.com | @romangram_com