#بناز_پارت_118
کیومرث و بهرام و فریبا حسابی برای کار بسام خوشحالی کردن
آرش : بناز خیلی نامردی
: به من چه ؟ بسام زود خورد
آرش : بسام خیلی نامردی
با دستم مقداری کیک برداشتم سریع دستم و بردم جلوی دهن آرش : بخور دیگه
آرش سریع خورد و دست منم گاز گرفت !
: گفتم کیک و بخور نگفتم دستم و گاز بگیر !
بسام : کیومرث منتظر بودم تو کیک و بخوری و گرنه خودم می خوردم نمی ذاشتم این آرش بخوره
کیومرث : بسام تو نزدیک تر بودی من ازش دور بودم
آرش خندید و حسابی ذوق کرد . با دستمال دست کیکم و تمیز کردم . آرش برای همه برش زد و به همه کیک داد ولی آیلین قبول نمی کرد ,
آرش : آبجی خوشگلم ناراحت نشو دیگه ، شب تولد تنها برادرته ها دلش می شکنه
: حق داره دلش بشکنه منم بودم دلم می شکست .
آرش : لطفاً تو سوسه نیا
آیلین : راست میگه دیگه
آرش : الهی من فدای آبجی خودم بشم
آرش آیلین و بغل کرد و بوسیدش اونقدر نازش و کشید تا آیلین باهاش آشتی کرد .
ساعت 12 بود تلفنم زنگ خورد, آرین بود ..
romangram.com | @romangram_com