#بناز_پارت_110
بسام : از من چی
: نه
بسام : می دونم من و مقصر می دونی نباید تائیدش می کردم
: تو چی می کردی چی نمی کردی اون اتفاق می افتاد
بسام : ولی کاش به اون چیزی نمی گفتم شاید اونجوری اون قدم جلو نمی گذاشت
لبخندی زدم
آرش : بسام جان تو بناز و از کجا میشناسی
بسام : از بچگی ، خودم تو درس ها کمکش می کردم
آرش با تعجب به من نگاه کرد
آیلین : درست توضیح بده بسام
بسام : میگی بناز یا بگم
: بگو
: من بسام آفرین ، اینم بناز آفرین
آیلین : تو که خواهر نداشتی
آرش : یعنی دختر عمو پسر عموین
بسام خندید : آره
آیلین با تعجب به من نگاه کرد : یعنی دختر عمو حسن
romangram.com | @romangram_com