#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_92
و دل من چه غريب ميشكنه ، صداش از شكستنش بدتر خراش ميده اين دل تيكه پاره رو.
از كنار اون همه اشرافيت هيچ وقت ازش سهمي نداشته ميگذرم و دلم بيتاب اون وقتايي ميشه كه به عشق خنده جمشيدخان كل اين سراميكا رو كوزت وار تي ميكشيدم.
چمدونمو دارم ميبندم با يه طرح كهنه از دل خوشيام
باورم نميشه بايد برم و ديگه هيچ وقت به ديدنت نيام
********
آهو – خوشم مياد آقاي سمارات با اون دبدبه كبكبه بفهمه كدوم يالقوزي خواستگار پر و پا قرص دخترشه.
- نگو اينجور گناه داره بچه مردم.
سارا حرص زده از دست مادر هادي جان اومده تو آشپزخونه توپيد كه...
سارا – چتونه دو ساعته هر و كرتون هواست ؟ زنيكه نفهم فكر كرده چون اون پسر بي شعورش منو ميخواد ميتونه دستمزد نده ، تا قرون آخرشو گرفتم تازه دولا پهنا هم حساب كردم باهاش كه ديگه كلاش هم پاره شد و اينورا افتاد طرف خياط خونه ما نياد.
آهو دست زده گفت : گود براوو عزيزم ، تو كه زدي مادر صاحب بچه رو درآوردي ، بعد بگو درد بي شوهري بهت فشار آورده ، مگه چشه پسر مردم ؟ دلتم بخوادش.
سارا – دل من اينجور آنتيكايي نميخواد ، يه عمر اين همه مرتيكه خوش و بر و رو دور و برم بوده كه حالا خاك بر سر اينجور نفهمي بشم؟
آهو بي خيال چك و چونه با اون زبون نفهم شده گفت : امشب اينجايي آميني؟
- نه ، قول دادم برگردم.
سارا – دقيقا به كي قول دادي؟
- به صيام .
لبخند سارا شفاف ميشه و دل من خوش اينكه حداقل صيامو از باباش جدا ميدونه.
romangram.com | @romangram_com