#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_8


زانو زدنش جلوم و باز اون صداي بمی که اينبار پر از ملاطفت بود.

- آيلين عزيزم...

چي ؟

لرز بيشتر به تنم نشست و من به خاطر اون دختری که فقط از زندگي خواب و خوشگذروني رو فهميده اينجام ؟

- آيلين نميخواي نگام كني ؟ دلم برات تنگ شده بود.

تنها نبودیم ما دونفر و اون هنوز اطلاع نداشت از آيلين نبودن من.

دست زير چونم برد و سرم رو بالا گرفت و ترس تو جونم انداخت و نگام به اون دوجفت چشم سبز تيره افتاد كه ناباور تو اون نور دم غروب صورتمو بالا پايين ميكرد.

دادش و پرت كردن صورتم به يه طرف و منی که سرم كوبيده شد به ديوار و درد گرفت و منی که اشك با سرعت بيشتري رو صورتم رد انداخت.

قدماي بلندش توي ساختمون رسوندش و من ميشنيدم داد و فريادشو.

- بي عرضه ها اينكه آيلين نيست.

- يعني چي آقا ؟ به خدا ين همون آدرسيه كه خودتون دادين ، يه دختر قد بلند و خوش بر و رو واسه خونه مهرزادا ، خودتون گفتين تو اون خونه فقط يه دختر زندگي ميكنه.

تو اون خونه من هم زندگي ميكنم ، تو خونه ي خونه كه نه ، ولي تو انباري ته پاركينگش چرا.

كوبيده شدن يه چي به پنجره سرتاسري ترسوندم و من خودمو به ديواره كوتاه تراس رسوندم.

- مرتيكه اين دختره نكبت كجاش خوشگله؟ دعا كن فقط زندت بذارم.

- غلط كردم آقا خودم براتون پيداش ميكنم.

صداي ملايم يه مرد ديگه كه گفت: با اين دختره چي كار كنيم؟


romangram.com | @romangram_com