#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_78


- فعلا که نمیشه کاری کرد ، باید با خودش کنار بیاد.

آهو - تا کی میخواد با این خود نفهمش کنار بیاد؟

- نمیتونه هضم کنه ، حق داره.

آهو - نمیدونم تهش چی میشه.

- اون هنوزم سر قضیه تو با خودش درگیره ، واسه همین توی این چند وقته بدتر شده.

آهو - دقیقا مشکل من با اون اینه که من اونو مقصر نمیدونم ، اون چرا ادا گناهکارا رو واسه من درمیاره؟

هیچی نگفتم و مسیر اومدن سارا رو با اون قدمای بلند معلوم الحال دنبال کردم و شستم خبرداری راه انداخت سر خاک توسری این بشر به قول آهو تا چند روز پاچه گیر.

نگام برگشت سمت اون دکتر روبروم و اینبار جای گوشیش خیره به من.

نگامو گرفته دادم سمت سارا و گفتم : چی شد این پروسه دو دقیقه ای؟

سارا - مرتیکه انگل ، یا اون خیلی منگله یا منو منگل فرض کرده ، والا الان تهرون بودیم یه دونه ترگل ورگل ترشو مخ زده بودم اونوقت این آقا واسه من تیریپ ادب برداشته ، عوضی ، حیف اون همه نخی که بهش داده بودم ، والا این نخا رو به آرمان داده بودم اومده بود ورم داشته بود.

به اون همه زیبایی نگام بند و دلم خون شد از این همه غم قایم شده زیر زیبایی.

********

مغزم گنجایش این همه اطلاعتو نداشت و قلبم مي کوبید و نیش باز سارا این همه واکنش رو تشدید میکرد.

آهو - راست میگی فرشته جون ؟

مامان فرشته - آمین با ورود به اون شرکته که میتونه حقوق خیلی خوبی به دست بیاره.

حرص زده از سر جام بلند شدم و دور خودم گشتم و نگامو دادم به ویلای روبرو و یهو غریدم که...


romangram.com | @romangram_com