#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_69
طرفم قدم برداشته دستشو به بازوهام بند كرده نگاشو تو صورتم چرخ ميده و بازوهام ميسوزه و دلم ريش ميشه.
خودمو عقب كشيده اخم ميكنم و با نالم متوجه دردم ميكنمش.
يهو برمگيرده و قدماي بلندش ميره طرف تيام من صيغش.
سارا – خيلي كثيفي ، خيلي.
تيام – حرف دهنتو بفهم سارا.
سارا – نفهمم همين بلا رو سرم مياري؟
آهو مياد طرفم و نگاه پر از اشكشو تو صورتم دوخته ميگه...
آهو – درد داري؟
خاله مهري وسط اون همه شاخ و شونه كشيدن اين جماعت براي هم واسه حفظ آرامش ميگه...
خاله مهري – سارا جون ، خاله بيا بشين.
سارا – نه خاله ، گذشت اون زموني كه با خيال راحت تو اين خونه ميشستيم ، حالا صابخونه خوش نداره ببينتمون ، ما هم آمينو ببريم زحمتو كم كرديم.
تيام روي مبل كنار شومينه نشسته و سيگارشو با فندك زيپوي اصلش آتيش زده با تمسخر لحنش گفت : اون وقت كي اجازه ميده زن من ، زن صيغه اي من از اين خونه بره بيرون؟
خرد شدن شاخ و دم دار نيست ، ميتونه خردي شيشه باشه يا خردي روح ...
خردي روح ميتونه مال يه گارسون باشه كه يه مشتري با تمام شعور نداشتش ميزنه خاكشيرش ميكنه يا ميتونه مال يكي باشه مثل من...صيغه اي...به خاطر صيغش...
اشك كه ميدوئه تو كاسه چشمم و بغض نفسمو ميبره به وثوق به بار تكيه زده نگاه ميكنم و اون سر پايين ميندازه و من دلم ميگره.
سارا – تيام مسخره نشو ، آمين با من مياد.
تيام – اگه تو باري به هر جهتي دليل نميشه زن صيغه اي من هم باري به هر جهت باشه.
romangram.com | @romangram_com