#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_67

گرمي صداش و باز لبايي كه روي صورتم حركت ميكنه و ميگه...

- خوبي دخترم ؟ درد داري؟

صداي لطيف يكي ديگه تو اتاق ميپيچه و من جز گردنبند خوشه انگور جلو روم چيزي ديگه رو نميبينم.

- من الان ميرم چندتا چسب زخم و گاز استيريل ميارم.

چسب زخم ميخواد بياره و چقدر گرمي آغوش اون گردنبند خوشه انگور دار گرمه و من خوابم مياد...

*******

نگام روي اون سقف سفيد گردش پيدا كرده رسيد به اون زن بهم لبخند زده و موهامو نوازش كرده.

- بيدار شدي مادر ؟ تو كه پاك ما رو نگران كردي.

به اون همه محبت نگاه كرده دلم واسه مامان فرشتم پر زد.

دستش ميون موهام رفت و گفت : بهتري مادر ؟ سردت نيست ؟ گفتم وثوق بره تعمير كار بياره شوفاژ اتاقتو تعمير كنه.

تو جام نيم خيز شده هر چي درد و سوزش تو تنم بود خودشو نشون داد.

- خوبي مادر؟ بخواب ، الان ميرم مسكن برات ميارم دردت آروم شه.

از اتاق كه بيرون ميزنه اشكام از كنار چشمم راه ميگيره و شقيقمو رد ميكنه و بالشو خيس.

در كه باز ميشه جاي اون موج مهربوني يه دختر جوون خوشگل مياد داخل و سيني دستشو با لبخند كنارم ميذاره و موهاي تو پيشونيش افتاده رو با نوك انگشت كنار زده ميگه...

- بهتري؟

- وثوق كجاست؟

به سوالم لبخند زده ميگه...

romangram.com | @romangram_com