#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_61
سارا بي توجه به اون همه خوش خدمتي اون نمونه نادر بشريت ديلاق ها كليدو از كيف شتر با بارش توش مفقود شده به جستجو نشست كه باز حضرت آقاي يكي يه دونه شهين خانوم گفت : سارا خانوم بفرمايين ناهار در خدمت باشيم.
ما هم كه برگ چغندر حساب نشديم تو چشم اين دو پره هم گوشت ندار.
سارا بالاخره به مدد خدا كليدو از ميون اون بازار شام بيرون كشيده درو بي توجه به تعارفات نامعمول اين شازده باز كرده اشاره زد كه داخل شيم و خودش هم پشت بند ما قبل بستن در تو صورت اون بشر از اين گوشه چشم سارا خر كيف شده گفت : سري قبل واسه آش نذري مامانتون حالم به هم خورد واسه همين از هر چي كه به دستپخت مامان جونتون مربوط ميشه حالمو به هم ميخوره.
آهو كيسه پارچه پرده هاي خانوم فكري رو تا ته حلقش فرستاده از شليك اون خنده هاي خونه خراب كن كم كرده از سرخي به كبودي زد و من هاج و واج اين همه خاك بر سري اين هادي خان ديلاق الدوله شدم.
سارا درو تو صورت اون پسره هيچي ندار از تبار بچه ننه هاي روزگار كوبونده به آهوي كف حياط پخش شده از شدت خنده اخم كرده گفت : دو روز ديگه بگذره فكر كنم بگه بيا بريم من خيكتو بالا بيارم راضي شي زنم شي.
خنده من تو صداي بلبلي غرغر سارا به همراه داشته زنگ گم شده به سارا اشاره زدم درو روي اون نمونه نادر انساني باز كنه و باز پر فيضمون كنه از اين كودن ترين برادر دالتونها .
به ساراي پشت در نيمه بار خفه خون گرفته و در با ضربي تو روش باز شده و سارا رو مجبور به عقب نشيني كرده نگاه انداختم و مات موندم.
به هيكل مردونش كه تو چارچوب در خونه به تصوير كشيده شده بود نگاه انداخته قدم عقب گذاشتم و اون درو با ضرب كوبونده اومد طرفم و من بي فرصت به اون ابروهاي تو هم گره خورده خيره گفتم : تو...تو...اينجا...
بازومو تو دستش فشرده تو صوتم داد زده گفت : پيدات كردم.
ملايمتو بهترين راه ديده گفتم : ببين وثوق ، اينجا كه خيلي خوبه ، من كه...
- همين الان با من مياي ميريم خونه ، بعد اگه اون مرتيكه شوهرت گذاشت هر جهنم دره اي كه خواستي ميري.
- وثوق...
- ميدوني تو اين چند روز از دست اون مرتيكه چقدر حرف شنيدم؟ همين الان ميريم.
سارا ابروهاي بالارفته و اون پوزخندشو بي كنترل تو صورت وثوق پاشيده گفت : اون وقت كي تعيين ميكنه كه آمين بايد اينجا رو ترك كنه جناب وثوق احدي؟
مات اون اعتماد به نفس و آشناييت نگاه تو صورت وثوق خونسرد انداختم كه وثوق گفت : خودتو دخالت نده سارا.
سارا - دخالت ندم كه باهاش چي كار كنين؟ خدا كنه فكرم در مورد شوهر آمين غلط باشه كه اگه درست باشه بهش بگو منتظر خونه خرابيش باشه.
وثوق – كم رجز بخون كوچولو.
romangram.com | @romangram_com