#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_60


نفسش قطع باز شروع كرد و باز گوشي ده سانتي اونور تر رفت.

- سلام و درد ، سلام و مرض ، سلام و زهر هلاهل ، آمين بفهمم يه جايي كه به مذاق من خوش نيومده تيكه بزرگت ميشه گوشت.

- وثوق يه لحظه گوش بده.

- چيو گوش بدم ؟ ميدوني اين سه روز چقدر از اين مرتيكه حرف شنيدم ؟ ميدوني دلم آشوب بود تو اين سه روز كه نكنه خر شده باشي و يه بلايي سر خودت آورده باشي ؟ حالا زنگ زدي ميگي سلام ، ميگي گوش كن؟ دِ بچه من چه كنم از دست تو؟

- وثوق من جام خوبه ، خيلي خوبه ، بذار اين يه سال بگذره ، بذار با اين يه سال تو تنهاييم كنار بيام ، بذار اگه صيغه ايم حداقلش تو دخترونم زندگي كنم.

- همين الان عين بچه آدم آدرس اون خراب شده اي كه توشي رو ميدي و من ميام دنبالت و با من مياي خونت وگرنه ...

- وثوق بهتره تمومش كني.

- من كه پيدات ميكنم ولي واي به حالت كه يه مورچه مذكر هم تو اون خراب شده پيبدا بشه كه بد حالتو ميگيرم.

- حالا تو پيدام كن.

- منو دست كم نگير.

بوق اشغال كه تو گوشي ميپيچه يادم ميندازه وثوق مرد عمله.

*******

با وجود اون هم زخم تو وجودم دلم خوش اون دوتا ديوونه تر از خودم بوده خنده رو تو اون كوچه پر از ساخت قديم ول داده سقلمه سارا و اشاره چشم و ابروي آهو رو گرفته به هادي خان دوپره هم گوشت رو تنش نبوده رسيده نيشم حودكار بي صدا شد ولي همچنان از نظر بصري به قوت خودش باقي موند.

با دو قدم معادل چهار قدم ما خودشو به يه قدمي ما رسوند و خيره تو صورت ساراي نگاشو به همه جا جز اون انداخته دوخت گفت : خوب هستين سارا خانوم؟

ما هم كه همون كشك.

هادي – خريد بودين؟ كيسه هاتونو بدين من خسته ميشين.


romangram.com | @romangram_com