#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_54
آهو – دردت تو جونم زنگ بزن ، خالي شو ، تو فقط با فرشته جون از بغض خالي ميشي.
كوله وارسي شدم توسط سارا رو طرف خودم كشيده گوشي رو برداشته روي شماره اون عزيزترين مكث ميكنم و دلم خون اين ميشه كه از ترس نديدن اسم مامان هم توسط جمشيدخان لقب بايد واسه اسمش تو گوشيم ذخيره كنم.
زنگ ميخوره و بوق اول به دوم نكشيده صداي نگرون مامانم با همه مهر مادري اين همه سال تو خفا به پام ريخته تو گوشم ميپيچه و بغضم نفس گير تر از هميشه تو گلوم خودي نشون ميده.
- الو ، آمينم ، جون دلم ، مامانم خوبي؟
- مامان...
فقط ميگم مامان و باز بغض تو گلوم جلو ميزنه از اعتماد به نفسم.
- جان دل مامان ؟ نميگي من دق ميكنم ؟ چي شده عزيز دل مامان؟ من كه دروغ از راست سارا رو تشخيص ميدم ، اين صداي سرما خورده دختر من نيست ، اين صداي بغض كردشه ، دوباره چه كرده جمشيد با تو همه چيزم؟
- مامان...
- بگو مامان ، بگو چه به روزت آورده ؟
- مامان دلم تنگته.
- من بيشتر.
- مامان دلم هواي تو و آرمانو كرده.
- ما هم همينجور، بگو آمين.
- مامان...
ميگم مامان و اشك ميريزم و ضجه ميزنم و تو بغل آهو فرو ميرم و ميگم به مامان و ميشنوم صداي هق هق مامانو.
- بيا اينجا پيشم .
romangram.com | @romangram_com