#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_35
زخم پام به گزگز افتاده تنم گرمي آب رو حس كرده بي توجهي كردم به اون گزگز و ول شدم تو اون حجم آبِ وان دونفره قلبي شكل اتاقِ بدون صاحب اين ويلا.
تقه اي به در خورد و گفتم : بله ؟
- چيزي احتياج نداري؟
نگام روي اون رديف شامپوها و لوسيونا افتاده گفتم : نه ، همه چي هست.
- پس زياد لفتش نده ، هنوز مريضي.
لبخندم بابت اون نگران مريضيم به در پاشيده شد و گفتم : باشه.
كل حمومم شايد بيشتر از نيم ساعت نشد ولي كيفش يه لبخند رو لبم كشوند.
اون حوله گنده سفيد رنگ ربدوشامبري رو به تنم پوشونده از حموم زدم بيرون و خودم رو به اون شوفاژ رسونده سرماي بيرون از حموم رو كمتر كردم.
لبه تخت يه لباس مردونه و يه شلوار ورزشي مردونه گذاشته شده بود و بسی خندم گرفت و ته خندم مساوي شد با ديدن اون باند و چسب و بتادين و ياد آوري اون همه زخم رو تنم.
جلو اينه به موهاي خيس و اون لباس تا وسطاي رون پام اومده نگاهی انداختم و شلوارم تفريبا پاچه هاش دنبال کشیده می شد و خندم گرفت و وثوق با يه تقه اومد تو اتاق و تيپم رو با خنده برانداز كرده رسيد به اون موهاي خيس و با اخم يه حوله كوچولو از وسايل لبه تخت برداشته اومد طرفم و انداخت رو موهام و گفت : مريضي هنوز بچه.
- ميگما من اين لباسا رو بايد تا كي تحمل كنم؟
- لباساتو دادم بندازن تو ماشين ، فردا صبح تحويلته.
- مرسي ، تو خيلي خوبي.
- كم حرف بزن بچه ، زود بجنب بايد بريم كتابخونه.
همراش از كنار اون دوتا خاطره نفرت انگيز با اون نگاه چندشون گذشته خودم رو بيشتر به اون منبع امنيت نردیک کرده وارد اون اتاق شدم و با پس زمينه خنده بلند شايان از صدقه سر تيپ كم نظيرم روي اون كاناپه يار غارم شده نشستم و گفتم : خب مگه چيه ؟
شايان – دوست پسرت الان ببينتت ديوونت ميشه.
- اولا من دوست پسر ندارم ، دوما خيلي هم دلش بخواد.
romangram.com | @romangram_com