#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_28


واسه آيلين وقت داره و دوگيس مي بافه و من خودم ياد مي گيرم ببافم حتي با همون موهاي به درد بافتن نخورده.

- آمين خواب بسه دختر خوب ، بلد شو داروهاتو بخور.

چشماي نيمه بازم تو صورت وثوق مي گشت و...

آيلين سه روزه سرماخورده و جشميدخان از اتاقش تكون نخورده و من دو روز پيش از پله ها پرت شدم پايين و خانوم گل بردم درمونگاه و پنج تا بخيه طرف چپ پيشونيم و نزديك موهام خورد و جمشيدخان نفهميد.

آيلين سرما خورد و جمشيدخان براي سرگرمي و اسير تخت شدنش بازي فكري خريد و من آرزوم يه كمپوت بود وچشيدن طعمش و سرم خيلي درد مي كرد گاهي.

چشماي خستم رو از ظرف سوپ كنده تو صورت وثوف آماده به پذيراييم با اون قاشق نيمه پر و فوت به جونش بسته گردوندم و اولين روزيه كه نازخر دوران مريضي دارم.

مهرزاد نمياد و نميدونم تهش چي ميشه.

*******

با اون چشماي تب دار تو صورت اون فرد جديدِ تو اين يه روزه حسابي بهم رسيده ، نگاه انداختم و گفتم : تو هم مثه وثوق دلت برام سوخته؟

- من هيچ وقت دلم واسه بيمارام نمي سوزه.

- مثلا مي خواستي بگي دكتري؟

صداي خنده وثوق و نشستنش كنارم رو حس كردم و اون گفت : اين زبونش تند و تيزه پسر.

لبخند جذاب اون مرد و چرخ خوردن نگاش تو صورتم.

- من از طرف اون مرتيكه لندهور ازت معذرت مي خوام.

- بي خيال پسر ، اين همه باكلاسش نكن.

- وثوق ميگه اسمت آمينه.


romangram.com | @romangram_com