#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_14
- سي و دوسالمه.
قاشق بعدي هم با همه بدمزگيش رفع گشنگي شروع كرد و اون تو سكوت و تاريكي غذا خوردنم رو نگاه كرده گفت : درس مي خوني ؟
- نه ، كار مي كنم ، مگه همه چي درس خوندنه ؟ يكي درس مي خونه كه كاري كه دوست داره رو ياد بگيره ، من كارايي كه دوست داشتمو از بچگي بلدم .
- تز جالبي بود.
باز خوردن من و اين بار سكوت طولاني شده اون و من اين بار اين سكوت رو تحمل نكردم.
- به اون ميگين آقا ؟
- اكثريت ميگن آقا.
صدامو از همون ولوم پايين ، پايين تر آورده گفتم : خلافكاره ؟
حالت خنده رو تو صداش تشخيص دادم و گفت : چطور اينجور فكري كردي ؟
- آخه اونايي كه منو دزديدن يه جوري بودن ، اين آقاتون هم كه تعادل رواني درستي نداره گفتم حتما يه چي هست اين وسط
- نه ، اون عوضيا هم فقط واسه كارگشايي به درد مي خورن.
- كارگشايي با دزدي آدم ؟ آقاتون خيلي خاطر آيلينو مي خواد؟
- تو زندگيش دختر كم نبوده ولي براش هيشكي آيلين نمي شه.
سرم رو با درد به اون ديوار نم زده و سرد تكيه دادم و گفتم : ولي فكر كنم آقاتون بهتره يه تجديد نظري تو انتخابش بكنه ، چشم آيلين خانومش فقط يكيو خوب مي بينه.
- چي داري ميگي؟
- شايد الان تو فكرت بگي مي خوام بسوزونمتون ولي اون آيليني كه من ديدم تا دنيا دنيا بوده عاشق يكي بوده و بس.
romangram.com | @romangram_com