#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_130


- خب ساعت چهار صبح به درد برگشتن نميخورد.

خيره نگام ميكنه و بعد بي تفاوت راهي اتاقش ميشه و من هنوزم با اعتماد به نفس و دارايي اون مانتو و روسري چروك به خدمه دستور ميدم چطور اتاق كنفرانسو آماده كنن و بالاخره سارا خانوم از آسانسور ميزنه بيرون و هنوز نيومده شروع ميكنه به وراجي.

- به جون تو بيست تومن واسه يه تاكسي زپرتي سلفيدم ، آخه دختر مگه تو خري كه حرف اين نره خرو گوش ميدي ميموني سركارت ؟ يعني حقا كه همون خر برازندته ، حالا بيا اينا رو بپوش و يه دستي به سر و روت بكش كه دو دقيقه ديگه جلو روم وايسي هر چي از اون هفته سر دلم مونده رو بالا ميارم.

ميخندم به اون همه انرژي و يه آبي به دست و روم ميزنم و بعد راهي اتاق استراحتم ميشم و جلو چشماي هيز سارا شلوارمو درميارم و نگاه خيرشو با خنده نگاه ميكنم و ميتوپم كه...

- تو كلا عادت داري چشمت تو پر و پاچه مردم باشه؟

بي خيال يه كيك و شيركاكائو از كيفش بيرون آورد و گذاشت روي ميز و گفت : به جا فوضولي تو امور نظارتي من بخور از دست نري.

- اين لباسا كجا بوده ؟

- لباسا رو آهو دوخته و كفش و كيف هم من خريدم ، گفتيم كادو تولدت ، نگو خانوم تولدشونو تو ويلا پسردايي ما جشن ميگيره.

چه جالب كه من امسال تولد نداشتم.

دامن چروك و چين خورده سرمه اي رو پا كردم و مانتوي بيشتر شبيه كت بوده سفيد رو تن كردم و دكمه هاشو به مدد لباس سرمه اي سر دامن باز گذاشتم و شال چروك سرمه اي رو روي موهاي پوش دادم ول كردم و شل طرفينشو رو شونه هام انداختم و كفش پاشنه دار سرمه اي با پاپيون كوچيك سفيد رو پا زدم و تكميل شدم و سارا واسه اين تكيملي يه سوت جانانه زد

لباي رژ خوردمو روي ني گذاشتم و يه كم از شير كاكائو رو راهي معدم كردم و همراه سارا راهي سالن شدم و تيامو ديدم كه برگه هاي آماده شده رو زير و رو ميكرد.

تيام – چه اعجب سارا خانوم ، ما شما رو ديديم؟

سارا بي خيال اين بابا شد و منو مخاطب قرار داد.

سارا – من ديگه برم آمين ، امشب بيا اونوري.

سري تكون دادم و اون با اون همه جذابيت به رخ عالم و آدم كشيده تو آسانسور گم شد و نگاه تيام منو نشونه رفت.

سرتاپامو ديد زد و ته نگاش رسيد به لباي صورتي رنگم و سر جلو آورد و نفس تو صورتم ول داد و من ترسيدم و عقب كشيدم و محكم به ميز خوردم.


romangram.com | @romangram_com