#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_125
تيام – حتما ، منتظرم.
اون ياروي خنده به لب سري برام تكون داد و من هم براش لبخندي از ته دل اومدم و شايان رو بهم گفت : كاري نداري آمين؟
- نه.
شايان – پس شب ميبينمت.
اون ياروي خنده به لب با ابروي بالا رفته منو نگاه كرد و من سر پايين انداختم و تيام گفت : ديگه برين ، مزاحممين.
شايان فحشي زيرلب داد و اون يارو غش غش خنديد و چه امروز اسپرت ، تيپ زده بود.
با بسته شدن درهاي كشويي آسانسور تيام دست ستون ميزم كرده بالا سرم وايساد و پهلو زد به پهلوي نكير و منكر بيچاره.
- مثه اينكه با تو نميشه راه اومد.
متعجب نگاش كردم كه توپيد...
- چرا با رفيقاي من تيك ميزني؟
ابروهام بالا پريد و دلم پر از خنده شد ، من تو رو دارم واسه هفت هزار پشتم بسه ، تيكم كجا بود جناب؟
- اگه ناراحتتون كردم متاسفم...رئيس.
مكثم روي مخش بود و چه مزه داد اين روي مخ بودن.
- حد خودتو بدون.
اخطار دهنده بود صداش و نگاه من دنبال اون مدال آويزون شده از زنجير پلاتين گردنش بود ، هيچ مفهومي نداشت براي من بي سواد ولي عجيب خوشگل بود و دلبر.
- حاليت شد؟
- بله...رئيس.
romangram.com | @romangram_com