#بگذار_آمين_دعايت_باشم_پارت_120
صداي ضربه هاي خورده به در هم از اون نزديكي كم نميكرد و اون كنارِ منِ به ديوار رسيده و تو دل ديوار مچاله شده زانو زد و صداي عاطي لحظه اي نگاه اونو به در كشيد.
عاطي – تيام تروخدا ، تقصير خودمه ، خودم خواستم ، من ازش خواستم ، اون تقصيري نداره.
نگاش رو به من كشيد و كنار گوشم غريد كه...
- يه امشبو از گناهت چشم مي پوشم ولي از اين به بعد يادت ميمونه كه تو در حد كلفتاي اين خونه هم نيستي ، فقط يه سرباري ، كسي كه باباش هم نخوادش جز سربار چيزي نيست.
چه دردناك ميكوبه تو صورتم اون واقعيت هميشه تو وجودم باورم شده رو.
قبل از بيرون زدنش براي من ماتم زده و به اين همه طفيلي بودنم لعنت فرستاده ميگه كه...
- اگه نگهت ميدارم واسه اينه كه خوش ندارم كسي كه اسم منو پشت بند اسمش يدك ميكشه هر غلطي دلش خواست بكنه ، پس حواست باشه تو هيچ حقي تو اين خونه نداري ، تنها حسن بودنت اينه كه صيام كمتر به پر و پام مي پيچه.
از اتاق كه بيرون ميزنه ، صداي دادشو سر عاطي ميشنوم و توي تاريكي و سكوت فرو ميرم.
غباري كه از تو نشسته روي قلبم ، بارون چيه سيل نميتونه بشوره
*******
دستم رفت روي دست عاطي و فشردم اون همه سرماي اون انگشتاي كشيده رو.
- چته تو؟
عاطي – شرمنده ام.
- نباش.
خاله مهري – شما دوتا ديشب منو دق دادين.
عاطي – تيام جونتون بيشتر از همه دقتون داد.
romangram.com | @romangram_com